من دخترم و ذاتم این گونه است: من از کودکی مادرم، مادر عروسک هایم!

بزرگ تر که میشوم؛ غصه هایم هم اندازه من قد میکشند، پس مادر میشوم برای غصه هایم.

به خانه ای میروم که اسمش را گذاشته اند بخت، به آن جا میروم و عشق را پرورش

میدهم، مادر میشوم برای همسرم، محرم میشوم برای درد دل هایش، تسکین میشوم

برای دردهایش ...

می گذرد و بعد از عمری که مادری بودم برای خود؛ حال نامم مادر شده، فقط روی حساب

این که کودکی در آغوش دارم!

من دخترم و از کودکی برای همه مادر میشوم

برای پدرم، مادرم؛ برادرم، خواهرم، دوستانم، همسرم، غصه هایم، تنهایی هایم و در آخر

برای فرزندم ....
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/23 - 11:46
پیوست عکس:
جــدایی (884).jpg
جــدایی (884).jpg · 413x413px, 50KB